کد خبر: 144245525
تاریخ انتشار: یکشنبه 05 آذر 1396
خانه » حواشی » عرفان » استاد انصاریان: پیغمبر جهالت و نادانی را از دوش انسان ها برداشت/ روگرداندن از پیامبر(ص) گناه نابخشودنی  
نسخه چاپی
ارسال به دوستان

به گزارش چی 24 به نقل از عرفان:

دارالعرفان/ محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی، گفت: روبرگرداندن از پیغمبر(ص) کار آسانی نیست، روگرداندن از پیغمبر یعنی روگرداندن از همهٔ انبیاء، خدا، بهشت، ارزش‌ها و فضائل.

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل مؤسسه علمی فرهنگی دارالعرفان، استاد حسین انصاریان در شب رحلت پیامبر(ص) در حسینیه هدایت، اظهار داشت: آنچه که در رابطهٔ وجود مقدس رسول باعظمت اسلام بسیار مهم و واجب است بدانیم، اهداف مقدس آن حضرت است که در آیات صریح قرآن بیان شده؛ از مجموع آیات که در اغلب سوره‌ها آمده، آیهٔ 157 سورهٔ مبارکهٔ اعراف گفتار پروردگار دربارهٔ این موجود بی‌نظیر در عالم ملک و ملکوت است؛ بهایی که خدا به او داده، به احدی در این جهان خلقت نداده و علت آن هم خلوص او نسبت به حضرت حق و دریای عشق بی‌ساحلی است که در قلب او نسبت به پروردگار مهربان عالم بود.

پیغمبر اکرم(ص) به تنهایی کل انبیاء و کل آیات قرآن است

وی ادامه داد: گاهی مطالب عجیبی را در روایاتمان می‌بینیم؛ مثلاً وجود مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) سه آیه را دربارهٔ توبه‌کنندگان قرائت کردند که در جلد دوم «اصول کافی» نقل شده و بعد فرمودند: اگر خدا بهرهٔ یکی از این سه آیه را به جمیع موجودات دهد، آیه کم نمی‌آورد. این دربارهٔ توبه‌کنندگان است که رویکردی که خدا به تائبان در یک آیه از آن سه آیه دارد و اگر بهره‌های آن یک آیه پخش شود، به همه موجودات می‌رسد و جیب خالی‌ آنها را پر می‌کند.

استاد انصاریان با بیان اینکه پیغمبر اکرم(ص)، کل انبیاء و کل آیات قرآن بود، گفت: هیچ‌کسی را نداریم که برای اولین‌بار مصداق اتمّ و اکمل قرآن شده باشد.

وی به سه بُعد در دینداری اشاره و تصریح کرد: ایمان، اخلاق و عمل سه بُعد دینداری هستند که در روایات‌ ما آمده است؛ مرحوم فیض کاشانی(ره) نقل کرده که فردی از خارج مدینه وارد مدینه شد، آمد و در خانهٔ پیغمبر را زد، یکی از همسران حضرت در را گشود، گفت: با پیغمبر کار دارم. گفت: پیغمبر مدتی هست که از دنیا رفته است. گفت: با شخص خودش کار ندارم و یک سؤال دربارهٔ او دارم؛ اخلاق او را برای من بیان کن. از پشت در گفت: من نمی‌توانم اخلاق او را برای تو بگویم، اگر می‌خواهی موارد و نکات و حقایق اخلاقی پیغمبر را بدانی، من یک راهنمایی می‌کنم: «کان خلقه القرآن»، همهٔ وجودش، همهٔ هویتش، همهٔ ظاهر و باطنش قرآن بود؛ برو و همهٔ قرآن را بفهم، پیغمبر را می‌فهمی.

وی افزود: خدا سه آیهٔ ویژه برای تائبان قرار داده که بهرهٔ یک آیه‌ آن را موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرمایند: اگر بهره یک آیه از سه آیه ویژه تائبان را به کل موجودات عالم پخش کنند، همه را سیراب می‌کند، حال اگر خدا بخواهد شعاع عظمت، محبت، اخلاق، عبادت و عمل پیغمبر(ص) را پخش کند و صورت انرژی به آن دهد، تمام عالم خلقت گنجایش آن را ندارد.

گلایه‌های پیامبر(ص) از امت

استاد انصاریان در مورد گله‌های با محبت پیامبر(ص) از امت خود، گفت: امت، بسیار پیامبر(ص) را گله‌مند کردند و البته گلایه‌های ایشان هم گلایه‌های با محبت است، در یک مورد می‌فرمودند: خدایا! این ملت حقیقت را نمی‌فهمند و نمی‌دانند؛ اگر هم من از آنها گلایه‌مند هستم، تو به آنها نگیر و گذشت کن؛ اگر ما بخواهیم حقیقت وجودی او را به‌صورت دورنمایی بفهمیم، عقل ما باید بتواند این چهار روایت را هضم کند: «اول ما خلق الله النور»؛ «اول ما خلق الله العقل»؛ «اول ما خلق الله القلم»؛ «اول ما خلق الله نوری».

پیامبر(ص) اتمِّ نور، قلمِ معرفت، هدایت و ارزش‌هاست

وی افزود: پیامبر(ص) یک حقیقت، نور و قلمِ معرفت، هدایت و ارزش‌هاست و خدا با این قلم همه‌چیز را نوشته و با این نور همه‌جا را روشن کرده است. خداوند در درخت طبیعت، بالاترین شاخه‌ آن را انسان قرار داده و بالاترین میوهٔ عالم هستی، عقل را در انسان قرار داده و او عقل کل است. انسان نمی‌فهمد از کجا و از چه زاویه‌ای پیغمبر را تماشا کند!

خاتم انبیا، اولین اولی که قبل از خود اولی نداشته است

استاد انصاریان با بیان اینکه چشم ما در قیامت کاره‌ای نیست و همه‌کارهٔ ما در قیامت، ایمان، اخلاق، عمل و چشم عقل ماست، خاطرنشان کرد: مبدأ و معاد خلقت، وجود مقدس خداست، این مسأله را می‌توان با قرآن و روایات ثابت کرد؛ در پیشگاه مقدس خداوند عدد از هر نوعی - عدد زمانی، عقلی و ریاضی - راه ندارد بلکه ازلیت و ابدیت است، میلیاردها سال هم انسان را به سفر گذشته برگردانند، به اولِ خدا نمی‌رسد؛ چون اول ندارد و این اول عددی نیست، بلکه یک معنای ظریفی دارد، یعنی ازلیت است. این آخر هم پایان نیست و ابدیت است؛ ولی اولین اولی که قبل از خودش اول نداشته و اولیّت از او شروع شده، خاتم انبیا(ص) است.

وی ادامه داد: «اول ما خلق الله النور»، «اول ما خلق الله القلم»، «اول ما خلق الله العقل»، «اول ما خلق الله نوری» یعنی شروع عالم هستی با وجود، روح و نورانیت او بوده که درک آن بسیار مشکل است؛ همهٔ‌ ما این آیه را از کودکی  شنیده‌ایم، اما چه‌کسی توانسته این آیه را معنی کند؟ «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»، چقدر باید وجود او رحمت داشته باشد که بتواند به تمام جهانیان - از ملکیان و ملکوتیان - بی‌دریغ پخش کند و نه نگوید و بی‌دریغ پخش کند؟ این چه محبتی است و این محبت کجاست؟ در روایات آمده که انبیاء در روز قیامت به پروردگار عرض می‌کنند: به داد ما برس، حتی در روایت آمده که وقتی موسی‌بن‌عمران می بیند که مادرش می‌آید، کنار می‌کشد؛ به کلیم‌الله می‌گویند چرا داری کنار می‌روی؟ می‌گوید: می‌ترسم مادر بیاید و بگوید من برای بهشت‌رفتن دوتا عبادت کم دارم، از عباداتت به من بده تا من نجات پیدا کنم، ولی پیغمبر فریاد می‌زند: خدایا امتم!

پیغمبر اکرم(ص) 63 سال خودیتی از خود ندید که خبر دهد

 استاد انصاریان با اشاره به اینکه خداوند در معنویت آغوشی به پیامبر(ص) داده که تمام ملک و ملکوت را می‌تواند مانند یک بچهٔ دو-سه‌ ماهه بغل گیرد، گفت: سلمان، ابوذر و مقداد خود را شناختند که تسلیم پیامبر شدند. اگر اجازهٔ خدا نبود، این حرف‌ها را هم نمی‌زدند! چون پیغمبر اکرم 63 سال خودیتی از خود ندید که خبر دهد؛ گاهی پروردگار عالم اجازه‌ای به او می‌داد که حبیب من، یک کلمه برای اتمام حجت به این بندگان من بگو. «من رآنی» کسی که من را با چشم نگاه کند، «فقد رأی الله»، خدا را دیده است؛ اگر خدا غیب مطلق است و قابل‌مشاهده نیست، به او اجازه داده که به خلق بگوید من را ببینید.  

وی به معامله امت پیامبر با او اشاره و با بیان نمونه‌ای تصریح کرد: پیامبر(ص) در کوچه‌ای راه می‌رفتند، بچه‌ها دور او ریختند و گفتند: چه‌کسی گفته که فقط حسن و حسین را روی دوش بگیری و راه ببری؟ چه‌کسی گفته که دست‌هایت را روی زمین بگذاری، زانویت را بگذاری و حسن و حسین را سوار خودت کنی و راه ببری؟ مگر ما سهم نداریم؟ فرمودند: چرا، شما هم سهم دارید. پیغمبر نشستند و گفتند: به نوبت سوار دوشم شوید. بعد دوتا دست را روی زمین گذاشتند و گفتند: سوار کول من بشوید، راهشان می‌برد. همه در مسجد آمادهٔ نماز جماعت بودند، دیدند پیامبر نیامد. امیرالمؤمنین(ع) آمد و دید که بچه‌ها سوار کول او هستند و روی این خاک‌وخُل‌ها نشسته‌اند. آن حضرت به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: به بچه‌ها دست نزن و پیاده‌شان نکن، به خانه ما برو و ببین چیزی هست؟ بیا و من را از بچه‌ها بخر! علی(ع) رفت، چندتا گردو در خانه بود، از همسر پیغمبر گرفت و یک به یک بچه‌ها را صدا زد و به آنها گردو داد، بچه‌ها رفتند. پیامبر(ص) بلند شدند و لباسشان را از این خاک‌ها تکاندند و سپس فرمودند: علی‌جان! این امت، من را از یوسف ارزان‌تر فروختند!  

برخی انسان‌ها پیغمبر خود را به شیطان، هوای نفس، دلار، ویلا و صندلی می‌فروشند

استاد انصاریان گفت: بسیار تأسف‌بار است که انسان پیغمبر خود را به شیطان، هوای نفس، دلار، ویلا و صندلی بفروشد، این درحالی‌است که رد پای وجود پیامبر(ص) در جای جای زندگی انسان دیده می‌شود چرا که اگر او نبود، خداوند به احدی توجهی نداشت چرا که انسان‌ها لیاقت آن را ندارند.

وی افزود: پس از پیامبر(ص)، اگر میلیاردها نفر در قیامت به جهنم بروند، خدا آنها را به‌خاطر خود به جهنم نمی‌برد بلکه به‌خاطر پیغمبر می‌برد که چرا با او بد عمل کردند؟ خداوند صریحاً در سورهٔ آل‌عمران می‌فرماید: بندگان من! دلتان می‌خواهد که منِ خدا دوستتان داشته باشم؟ از پیغمبر من اطاعت کنید تا «یحببکم الله». عشق به شما با پیروی از پیغمبر در عالم علم من ظهور می‌کند و من بدون پیغمبر، یک‌نفر را دوست ندارم.

استاد انصاریان به مژده خداوند بر آمدن پیامبر اشاره و خاطرنشان کرد: خداوند خبرِ آمدن پیغمبر را به گذشتگان داده است؛ یعنی همهٔ انبیا تا حضرت عیسی(ع)، معلم کلاس اول بوده و دانشگاه هدایت را به آخرین‌نفر داده‌ است؛ آنها ظرفیتشان بیشتر از کلاس اولی نبوده و کلاس دوم تا نهایت، به پیغمبر واگذار شده است. پیامبر خطاب به حضرت علی(ع) می‌فرماید: علی‌جان! من را هیچ‌کس غیر از خدا و تو نشناخته است.

روگرداندن از پیغمبر یعنی روگرداندن از همهٔ انبیاء، خدا، بهشت، ارزش‌ها و فضائل

وی افزود: خداوند در آیه 157 سوره الاعراف می ف‌ماید: «اَلَّذِینَ یتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِی اَلْأُمِّی اَلَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ» ای تمام مسیحیان تاریخ و یهودیان تاریخ که بعد از پیغمبر هم مسیحی و یهودی ماندید، یکی از شما در قیامت نجات ندارد؛ من این مسأله را در تورات و انجیل شما معرفی کرده‌ام و خبر آمدن او را داده‌ام، خبر اهدافش را داده‌ام. به این راحتی است که شما مسیحیان و یهودیان، راهتان را از پیغمبر من جدا کردید و برای خودتان می‌بافید و می‌خوانید. یک‌نفر شما نجات ندارد! مگر روبرگرداندن از پیغمبر من کار آسانی است یا گناه کوچکی است؟ روگرداندن از پیغمبر یعنی روگرداندن از همهٔ انبیاء، خدا، بهشت، ارزش‌ها و فضائل! «اَلَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ».

استاد انصاریان گفت: خداوند کسانی را که تا آخر عمر از پیامبر پیروی کنند را دوست دارد؛ ولی اگر کسی کاری به فرمان‌ها و دستورات و دین او ندارد، دوزخی‌بودن آنها را نشان می‌دهد. در حال حاضر هم می‌توان از تورات و انجیل تحریف‌شده پیغمبر را شناخت؛ هر کلیسا و کنیسه‌ای که بخواهد این خورشید را پنهان کند، نخواهد توانست؛ چون ابری نیست که بتوان جلوی چهره‌ پیامبر قرار دهند.

6 هشدار مهم پیامبر اکرم(ص) به امت

وی به 6 اقدام مهم پیامبر اشاره و خاطرنشان کرد: «یأمرهم بالمعروف»، پیغمبر من زمینهٔ ورود مردم را در تمام کارهای پسندیده فراهم می‌کند که تابعانش یک‌پارچه مجسمهٔ خوبی‌ها، فضائل، معنویت اخلاق، ایمان، کرامت و اصالت شوند.  

«و ینهاهم عن المنکر»، او آمده و جانش به لب رسیده که تمام منکرات را توضیح بدهد و زمینهٔ جداشدن شما را از منکرات به شما دهد؛ زمینه‌دادنش هم یا با تشویق یا با ترغیب بوده است. تشویقش این بود: «وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَاَلْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فی‌ها وَمَسٰاکنَ طَیبَةً» ﴿التوبة، 72﴾.

استاد انصاریان به دغدغه پیامبر(ص) بر پاکی امت خود اشاره کرد و گفت: زمینهٔ تخویف پیامبر(ص) این است که چند دقیقه به رحلتشان مانده، امیرالمؤمنین(ع) سرش را روی زانو گذاشت، چشمش را باز کرد: علی‌جان! کسی که سنی از او گذشته و اهل زناست، به شفاعت من نخواهد رسید؛ یعنی جامعهٔ من و امت من - زنشان و مردشان - باید پاک باشند. این نمی‌شود که زن خودش را در اختیار مردان بیگانه قرار دهد و مردان هم زنان را به اسارت شهوات خودشان درآورند! اینها دیگر امت من نیستند، اینها بیگانه هستند.

وی ادامه داد: پیامبر خطاب به حضرت علی(ع) فرمودند: علی‌جان! کسی که ارزش به نماز ندهد و نماز خدا را سبک بشمارد، فردا به شفاعت من نمی‌رسد. علی‌جان! حتماً به امت من بگو مال مردم را که پیش آنهاست، به مردم پس دهند؛ اگرچه آن مال، نخ ته سوزن زنان دوزنده باشد، «ینهاهم عن المنکر»، منکر همان مال مردم خوردن است، کاش همهٔ مردم، آخرین حرف پیامبر را گوش می‌دادند!

استاد انصاریان گفت: خداوند می‌فرماید: «یأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهٰاهُمْ عَنِ اَلْمُنْکرِ وَ یحِلُّ لَهُمُ اَلطَّیبٰاتِ»، پیامبر را فرستادم که هرچه جنس پاکیزه و دلپسند است، به مردم بگوید حلال است و به خودتان سخت‌گیری نکنید! «وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ اَلْخَبٰائِثَ»، آمد که هرچه ذاتاً آلوده است، مثل شراب، گوشت خوک، مال حرام را ممنوع کند، «وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ»، پیغمبری که در تورات و انجیل گفتم، برای این آمده که بار سنگین عبادات گذشتگان را از روی دوش مردم بردارد؛ یک دین آسان و سهل‌الوصول و قابل‌عمل به مردم ارائه دهد و به مردم بگوید: «کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه قذر» هر چیزی در این عالم پاک است، مگر خودت با چشم خودت ببینی که نجس است.

وی افزود: به خودتان سخت‌گیری نکنید! وسواس مخالف پیغمبر اکرم(ص) است. زن وسواسی و مرد وسواسی مخالف پیغمبر است، چون پیغمبر فرموده‌اند: «کل شیء لک طاهر»، «وکل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام»، هر چیزی حلال است، مگر حرمتش را به‌دست بیاوری و ببینی قرآن، روایت و فقیه حرام کرده است.

پیغمبر غل و زنجیرهای جهالت و نادانی را از دوش انسان ها برداشت

استاد انصاریان با تأکید بر اینکه «وَاَلْأَغْلاٰلَ اَلَّتِی کٰانَتْ عَلَیهِمْ» پیغمبر آمد تا غل و زنجیرهای جهالت و نادانی را از دوش انسان‌ها بردارد، اظهار کرد: کسانی که از پیغمبر(ص) با این شش هدف پیروی کنند «والذین آمنوا» و باور کنند این معلم ملکوتی، عرشی و واقعی است او را در مقابل دشمنان و سایر امور یاری دهند و اگر از علی(ع) پیروی کنند «اولئک هم المفلحون» نجات فقط برای آنهاست و سایرین جهنمی هستند. پروردگار عالُم می‌فرماید: اگر قیامت یک‌نفر بیشتر نباشد که به بهشت ببرم و بقیه را در جهنم بریزم، باکی نخواهم داشت! شما و پرونده تان را با پیغمبر(ص) و علی(ع) قبول می‌کنم.  

استاد انصاریان در بخش دیگری از سخنان خود به اخلاق پیامبر(ص) و دغدغه ایشان نسبت به امت، اشاره و تصریح کرد: پیرزن سی-چهل فرسخی مدینه به سه‌ پسر خود التماس می‌کرد که من عاشق پیغمبر خدا هستم و او را ندیده‌ام، یکبار من را بردارید و به مدینه ببرید تا او را ببینم. مدام می‌گفتند چشم، گله‌دار بودند و نمی‌رسیدند. تابستان بود و رسول خدا(ص) سفری داشتند، گذرشان به آن ناحیه افتاد، در عبورشان دیدند که پیرزنی کنار یک چاه نشسته و طناب مشک را باز می‌کند و در چاه می‌اندازد. آمد و سلام کرد.

وی ادامه داد: پیامبر خطاب به پیرزن گفت: مادرم چه‌کار می‌کنی؟ گفت: آب می‌خواهم. گفت: تو با این سن! مشک سنگین نیست؟! گفت: چاره‌ای ندارم، فرزندانم به صحرا می‌روند و ظهر می‌آیند، برای تهیه ناهار آب باید بردارم. فرمودند: می‌گذاری تا من به جای تو آب بکشم؟ نگاهی کرد و گفت: اگر این کار را کنی، دعایت می‌کنم. چه دعایی؟ می‌گویم: خدا پدر و مادرت را بیامرزد! فرمودند: می‌ارزد! مشک را به من بده. پُر کرد و بالا کشید، درِ مشک را بست و روی کولش انداخت؛ نمی‌شد با دست ببرد و سخت بود. چند قدم که به‌طرف خیمهٔ پیرزن آمد، اصحاب آمدند و گفتند: آقا سنگین است و عرق از سر و روی و بدنتان می‌ریزد، بدهید ما بیاوریم. مشک را در خیمه گذاشت، پیرزن گفت: چند دقیقه بفرمایید تا خستگی‌تان در رود. بار مشک هم سنگین بود، یک شیری، یک آبی برایتان بیاورم. فرمودند: نه و خداحافظی کردند. پیغمبر(ص) هنوز خیلی دور نشده بود و پنجاه-شصت قدم رفته بود که بچه‌ها رسیدند. گفت: بچه‌ها خیلی آقای خوبی بود، امروز مشک را آب کرد و تا اینجا آورد؛ بدوید و تشکر کنید. بچه‌ها دیدند که پیغمبر است. گفتند: آقا! مادر ما تو را نشناخته و عاشق شماست؛ اگر ما برویم و بگوییم پیغمبر بود، دق می‌کند؛ برگرد! و پیامبر برگشت.

استاد انصاریان در پایان گفت: پیامبر(ص) در شب معراج از خداوند پرسید: در قیامت با امت من چه می کنی؟ خطاب رسید: خیالت را راحت کنم، در قیامت تمام محشر را دو قسمت می‌کنم، تو از یک قسمت آن فریاد بزن: «امتی امتی» و من هم جوابت را می‌دهم: «رحمتی رحمتی»! «ولسوف یؤتیک ربک فترضی»، آنقدر در قیامت به تو میدان می‌دهم که راضی و خشنود شوی.

انتهای پیام/

 


منبع : پایگاه عرفان

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی پرتال خبری، توسط پارس نوین